جدول جو
جدول جو

معنی سرند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرند کردن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
تصویری از سرند کردن
تصویر سرند کردن
فرهنگ فارسی عمید
سرند کردن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
تصویری از سرند کردن
تصویر سرند کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ نِ / نَ دَ)
مقابل گرم کردن: شراب ممزوج و مروق باد در شکم انگیزد و در بندها آرد و معده و جگر را سرد کند. (نوروزنامه)، آزردن و برجای نشاندن. افسرده کردن. سرزنش کردن. تنبیه کردن: یک دو تن را بانگ زد و سرد کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556). امیر سخت در تاب شد و هر دو را سرد کردو دشنام داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 626). و امیر بانگ بر ایشان زد و خوار و سرد کرد. (تاریخ بیهقی).
- دل سرد کردن بر کسی، دل برگرفتن از او: و نخست که همه دلها سرد کردند تدبیر این پادشاه (مسعود) آن بود که بوسهل زوزنی و دیگران تدبیر کردند. (تاریخ بیهقی).
- کسی را بر دل کسی سرد کردن، او را از نظر وی انداختن: و بهرام مردی مکار و پرفریب است و میخواهد که مرا بر دل ملک سرد کند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پسند کردن
تصویر پسند کردن
یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنم کردن
تصویر پرنم کردن
مرطوب کردن خیساندن، پراشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسند کردن
تصویر خرسند کردن
اقناع کردن، شاد کردن، احساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپنج کردن
تصویر سپنج کردن
زندگی کردن، گذران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسند کردن
تصویر بسند کردن
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمند کردن
تصویر ارمند کردن
ایمن کردن ایمن گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارید کردن
تصویر ارید کردن
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
فرهنگ لغت هوشیار
بی میل کردن، وازده کردن، دل زده کردن، خنک کردن، گرمازدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
لتبرّدٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
Cool, Chill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
refroidir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
остужать , охлаждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
abkühlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
охолоджувати , охолоджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
chłodzić, schładzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
冷却
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
esfriar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
raffreddare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
afkoelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
enfriar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
ठंडा करना , ठंडा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
ٹھنڈا کرنا , ٹھنڈا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
ঠান্ডা করা , ঠাণ্ডা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
ทำให้เย็น , ทำให้เย็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
kupoa, kupooza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
soğutmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
לקרר , לקרר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
식히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
mendinginkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
冷やす , 冷やす
دیکشنری فارسی به ژاپنی